با سلام و ادب خدمت همه مخاطبین گرامی سایت
این روزها و این ماه ها که تب آزمون های استخدامی در کشور فراگرفته و از رسانه های تصویری و شنیداری به مکرر خبر آن را دیده و یا شنیده ایم، به نظرم آمد که یادداشتی کوتاه در این رابطه بنویسم. یادداشتی که شاید کمی در علاقمندان کارمند شدن نگاهی روشنی هر چند کم ایجاد کند. یادداشتی در خصوص کارمند شدن یا تشکیل استارتاپ .
من سعی میکنم معایب و مشکلات کارمند شدن و مزایای برای خود کار کردن (تشکیل استارتاپ ) را با مقایسه هایی شیرین در کنار هم بیاورم، نتیجه گیری با شما:
1- یک شرکت دولتی بزرگ (مانند شرکت مدیریت منابع آب) مانند یک کشتی پارو زنی بزرگ است. دو چیز وجود دارد که از سرعت آن می کاهد:
اول اینکه افراد هیچ انگیزهای برای بیشتر کار کردن ندارند چرا که می دانند هر چقدر هم که پارو بزنند، کشتی با همان سرعت میانگین همیشگی به راه خود ادامه خواهد داد.به عبارت دیگر شما اگر پست مشخصی بعنوان کارمند یک شرکت داشته باشید و تصمیم بگیرید چند برابر آنچه که کار می کنید، کار کنید (پارو بیشتر بزنید) درامدتان افزایشی پیدا نمی کند ولی در صورتی که برای خود کار کنید، هر قدر بیشتر تلاش کنید بیشتر به نتیجه خواهید رسید.
و دلیل بعد اینکه در یک جمع هزار نفره، بودن افراد معمولی، ایرادی ندارد. اگر۱۰ نفر را بصورت رندم از میان این افراد انتخاب کنید و در یک قایق کوچک قرار دهید، مطمئنن سرعت بیشتری خواهند داشت. این نکته اصلی استارتاپ هاست (ایدههای جدید گفته میشود که شما روی آن کار میکنید تا بالاخره به موفقیت مد نظرتان برسید). در حالت ایده آل یک استارتاپ جمعی از افرادی است که می خواهند بیشتر کار کنند و بیشتر هم درآمد کسب کنند. به گفته استیو جابز، موفقیت یا شکست یک استارتاپ به ده کارمند اول آن بستگی دارد. نتیجه این قسمت این است که کارمند شدن توان انگیزه و خلاقیت و هدف بهتر کار کردن را از شما می گیرد.
2- برای خود کار کردن (تشکیل استارتاپ) سبب می شود که کارها و تولیدات شما همیشه در معرض اندازه گیری قرار گیرد. و چون کار خوب و با کیفیت مورد اقبال مخاطب قرار می گیرد، به همین علت روز به روز به دنبال پیشرفت و تولید محتوای خوب خواهید بود و به این خاطر اینکه مجموعه کوچک هستید نفوذ پیدا میکنید. شرکت های بزرگ هم میتوانند تکنولوژیها و محتواهای جدید ایجاد کنند ولی مشکل آنها در اینجاست که نمی توانند این کار را به سرعت انجام دهند. مثلا همین امار برداری و تهیه گزارش های تفصیلی که وزارت نیرو با هزینه های زیاد و اتلاف وقت و نیروهای انسانی بیشماری که دارد گزارش هایی با دقت و صحت پایین تهیه می کند. چون مورد مقایسه و اندازه گیری قرار نمی گیرد. به داستان زیر دقت کنید:
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.
پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟»
زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.»
پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.»
زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.» مجددا زن پاسخش منفی بود..
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر….، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.»
پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.»
نتیجه این قسمت این است که کارمند شدن از خودارزیابی جلوگیری می کند و سبب ادامه دارشدن کارهای فرسایشی می شود.
3- در کارمندی زندگی به آرامی می گذرد و نتیجه مطلوب را بعد از سی سال در بر ندارد چون هیچ تفاوتی از ابتدای استخدام شدن تا زمان بازنشستگی در موفقیت افراد رخ نداده است. چون فردی که کارمند می شود احساس امنیت شغلی می کند و کسی که احساس امنیت شغلی میکند مطمئن باشید که پولدار نمی شوید. چرا که اگر خطری وجود نداشته باشد، خلاقیت و در نتیجه آن قدرت نفوذ بیشتر در میان رقبا وجود نخواهد داشت.
به گفته پول گراهام، به جای اینکه چهل سال با آهستگی کار کنید، باید چهار سال به شدت کار کنید. به حدی که حتی سلامتیتان به خطر بیافتد. من ادعا می کنم این کار ۳۶ برابر پربار تر از کار در یک سازمان بعنوان کارمند خواهد بود و شما باید استرس و کار چندین ساله را در سه،چهار سال جمع و جور کنید. نتیجه این قسمت این است که کارمند شدن سبب توقف در یک نقطه خواهد شد.
4- اکثر کارمندان تلاش میکنند و کار زیاد انجام می دهند که در سازمان مربوطه دیده شوند. اما افرادی که برای خود کار میکنند (تشکیل استارتاپ) به دنبال این نیستند دیده شوند بلکه به دنبال مدیریت افراد زیرمجموعه هستند به عبارت دیگر از کوه بالا نروید که دنیا شما را ببیند، بلکه از کوه بالا بروید که شما دنیا را ببینید. این رمز موفقیت است. چون کار خوب و با کیفیت به خودی خود دیده می شود و آن چیزی که باید شما به دنبال آن باشید توانایی رقابت و مدیریت تقاضای جامعه می باشد.
در اخر شما را به خواندن داستان زیر که پیشرفت ژاپن را بیان می کند دعوت میکنم:
حکیم ژاپنی در صحرایی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود.مردی به او نزدیک شد و گفت مرا به شاگردی بپذیر!
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت:کوتاهش کن.
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت برو یک سال بعد بیا.
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت کوتاهش کن.مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت برو یک سال بعد بیا!
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند.مرد این بار گفت: نمی دانم و خواهش کرد پاسخ را بگوید.
حکیم خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد.
این حکایت فرهنگ ژاپنی ها را نشان می دهد. نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست.با رشد و پیشرفت دیگران انگیزه تلاش بیشتر پیدا می کنند.به دیگران کار نداشته باش کار خودت را بکن. این همان شیوه ای است که ژاپن پس از جنگ جهانی بکار برد. شما نباید رقابت کنید بلکه باید رقابت بیافرینید …..
و سه جمله تاثیر گذار در زندگی:
چیزهای خوب به سراغ کسانی میروند که باور دارند،
چیزهای بهتر به سراغ کسانی میروند که صبر می کنند
و «بهترین چیزها» به سراغ کسانی میروند که تلاش می کنند و «هیچگاه تسلیم نمی شوند»