در ساعات پایانی آخرین روز دی ماه، حادثه ای کشور ایران را دچار شوک کرد. خبری بر روی تمام خبرگزاری ها رفت. “ساختمان قدیمی پلاسکو، اولین ساختمان متمدن ایران فرو ریخت” خبری که به سرعت بر روی رسانه های خارجی هم بازتاب داشت. نفسِ اتفاق دردناک است. انگار که پلاسکوی ۵۴ ساله تحمل به دوش کشیدن این همه بار روی دوشش را دیگر نداشت، آتش گرفت و آتش انداخت به جان تهران. در اینجا می خواهم از سقوطی صحبت کنم که سالیان درازی است که در حال رخ دادن است. سقوط در عرصه مدیریت منابع آب. چرا از سقوط مدیریت منابع آب سلفی نمی گیریم؟!

در این حادثه، فارغ از تمام غم ها و اندوه ها، اتفاقی عجیب که ریشه در قبل تر از این حادثه دارد، تعجب مرا برانگیخت. مردمی را دیدم که فیلم‌هایشان مهم‌تر از قهرمان‌هایشان بود. مردمی را دیدم که از تماشا کردن سقوط لذت می برند. با سقوط ساختمان 17 طبقه پلاسکو عکس یادگیری می گیرند. بیایید پا را فراتر بگذاریم. 30 دی ماه سقوطی دردناک چهره‌ی تهران را زخمی کرد. قلب خانواده آتش‌نشانان قهرمان و فداکارمان را اندوهگین کرد. اما این، همه ماجرا نبود. ما از تماشا کردن سقوط فی نفسه لذت می بریم.

سلفی-با-پلاسکو

از سقوط در عرصه مدیریت منابع آب در جهان خنده می کنیم. جوک می سازیم. فرونشست سالانه 30 سانتی متر را تماشا می کنیم اما کاری نمی کنیم. سقوط محیط زیست کشور را نظاره می کنیم. به سیاست ربطش می دهیم و جناح بندی می کنیم. چرا از سقوط مدیریت منابع آب سلفی نمی گیریم؟! چرا با سقوط سفره های آب زیرزمینی عکس یادگیری نمی گیریم؟! چون دیده نمی شوند. چون هیجان کافی برای لایک خوردن ندارند. چون اهمیتی برای ما ندارند. چون آنقدر در رسانه ها گفتیم بحران آب داریم، از شدت آن کاسته شده است. چون برای ما ارزشی ندارند.

حتما بخوانید  پدیده "همه چیزخواهی" در مدیریت منابع آب کشور

من چگونه گویمت که آب نیست؟
آب حتی داخل مرداب نیست!

آیا تا به حال شده که با چاه خشکیده سلفی بگیریم؟! آیا تا به حال شده که با سد خشکیده عکس یادگاری بگیریم؟! چرا خشک شدن گاوخونی و دریاچه ارومیه و … برای ما جذاب نیست؟ مگر نه این است که آنها هم در بی تدبیری ما سقوط کردند؟ مگر نه این است که آنها هم در ندانم کاری های ما به این روز افتاده اند؟ مگر نه این است که توسعه بی حد و مرز ما آنها را به ورطه سقوط و نابودی کشانده است؟

ما مردمان عجیبی هستیم. از سقوط های آنی لذت می بریم، لایک میزنیم، دنبال می کنیم، غصه می خوریم، شمع روشن می کنیم. اما به سقوطی که تمدن ایرانی را تهدید می کند بی توجه هستیم. به سقوطی که آیندگان ما را تهدید می کند غافل هستیم. چون همیشه به دنبال دیده شدن هستیم. از دیده شده لذت میبریم. به مسائل فردا و پس فردا کاری نداریم. نوشته خود را با این بیت پر نغز به پایان می برم:

افسوس كه اين مزرعه را آب گرفته؛
دهقان مصيبت زده را خواب گرفته …

محسن محمدرضاپورطبری
شما باید همان تغییری باشید که می‌خواهید در دنیا شاهدش باشید. شاد باشید.
نظر خود را بنویسید:
ثبت دیدگاه
دیدگاه های کاربران
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است

لطفا صبر کنید